سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی
نوع شعر : مدح و ولادت
وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
قالب شعر : مربع ترکیب

دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است            اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُردۀ همگان جان رسیده است            از آسمان، خـلیـفۀ رحمان رسیده است


تـابـیـدن سـتـارۀ مجـلـس مبارک است
مـیلاد مـاه پـارۀ نرجـس مبارک است

این صاحب کـمال که از راه آمده‌ست            این وجه ذوالجلال که از راه آمده‌ست
این حُسنِ بی‌زوال که از راه آمده‌ست            این مُصصطفی خِصال که راه آمده‌ست

بُـرهـان قـاطع هـمـۀ دوسـتـان مـاست
نصِّ حـدیث گـفـته، عـلیِّ زمان ماست

این نورسیده ماه شبستان نرجس است            این سورۀ تبارک قـرآن نرجـس است
این زینتی که برکت دامان نرجس است            روح امام یازدهم، جـان نرجـس است

فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض
جاییکه هست جزو صِفتهاش”ربّ أرض

از هیبتش بفهم که فرزند عسکری‌ست            لبخند او به خاطر لبخـندِ عسکری‌ست
لبهای او عسل که نگو، قندِ عسکری‌ست            دلبند و دلپسند و خوشایندِ عسکری‌ست

این حرف جز به وصف تو انشا نمی‌شود
هر یوسفی که یـوسف زهـرا نمی‌شود

دل در هوای وصل تو بی‌تابِ سامراست            چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست
یادت کـلیدِ اصلیِ ابــوابِ سـامـراست            راه وصالت از دل سردابِ سامراست

احساس می کنیم که فردا از آن ماست
وقـتی دعا برای تو ورد زبـان ماست

شـیـعـه بـه انـتـظـار تو بایـد بـأیـسـتـد            وقـتـی که اسـم خـاص تو آید بـأیـسـتد
پای کـسـی به جـز تو نـشـاید بأیـسـتـد            تا پـیـش خـصـم رُخ بـنـمـایـد بـأیـسـتد

با اینکه سیره‌ات چو مُحمّد، مُحبّت است
دلهای دشمنان تو مغلوبِ وحشت است

باید که ذوالفـقار بگیری به دستِ خود            روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود
با جـبر، اخـتـیار بگیری به دستِ خود            از دشمنت قرار بگیری به دستِ خود

بیـنـند چون که خلق، عـلـمداریِ تو را
اقــرار مـی‌کـنـنـد عــلـی واریِ تـو را

آقـا بـیـا و بـر سـَـلَـفـی‌هـا عِـتـاب کـن            قـدری پیِ هـلاکـتِ داعـش شتـاب کن
با دست خویش آن دو نفر را عذاب کن            ما را شریک این همه فعل ثـواب کن

از خون تمام معرکه را رنگ می‌کنی
وقـتی به شیـوۀ پدری جـنگ می‌کـنـی

ای قــتـلـه گـاهْ دیــدۀ مـا زودتــر بـیــا            ای پـیـرِ اشک کـرب و بلا زودتـر بیا
جــان شـهــیـدِ دسـتْ جـدا زودتـر بـیـا            یـارا ! بـه خـاطـر اُســرا زودتــر بـیـا

جدّت صدات می‌زنـد از منـبـر سـنـان
عجّل علیٰ ظهورکَ یا صاحب الزّمان

نقد و بررسی